عشق است که مبتلای اوئیم


در هر حالی برای اوئیم

مستیم و حریف می فروشیم


خاک در آن سرای اوئیم

دل داده به باد در خرابات


سرگشته و در هوای اوئیم

در بحر محیط غرق گشتیم


مائیم که آشنای اوئیم

درد آمد و دردمند میجست


می گفت که ما دوای اوئیم

چون اوست دوای بینوایان


ما بندهٔ بینوای اوئیم

از دولت بندگی سید


شاهیم ولی گدای اوئیم